خدا شناسی

از دیدگاه آیة الله حسینی نسب

 

خدا شناسی

موضوع خدا شناسی ، شامل دو مبحث به شرح ذیل می گردد :

مبحث اول ، در اثبات وجود خدا در پرتو دلایل عقلی و علمی.
مبحث دوم ، در اثبات توحید و یگانگی خداوند و جلوه های توحید.

 

اثبات وجود خدا

روش های متعددی برای اثبات وجود خدا در علم کلام بیان شده است و ما در این نوشتار ، به منظور رعایت اختصار ، به سه نمونه از آنها اشاره می کنیم :

الف – اثبات وجود خدا از طریق تفکّر و اندیشه در عظمت آفرینش و جلوه های زیبایی و نظم حاکم بر دستگاه خلقت.

ب – اقامه دلائل فلسفی که بر پایه قوانین عقلی  استوار است.

ج – استدلال با مبانی علمی.

روش اول

هر پدیده ای در جهان آفرینش ، از ذرّات کوچک اتم تا کهکشانهای عظیم ، دارای نظمی شگفت انگیز و ساختاری استوار است. انسجام دستگاه های خلقت و استحکام قوانین آن ، چنان است که هر اندازه بر وسعت معلومات بشر نسبت به عالم آفرینش افزوده گردد ، بهت و حیرت او در برابر شکوه جهان و دقّت قوانین و مقررات حاکم بر آن نیز ، افزایش می یابد.

انسان آشنا به رمز و راز آفرینش و آگاه به نیروها و قوانینی که گردش اجزاء کوچک و بزرگ جهان بر آن استوار است ، به وجود آفریدگار دانا و گرداننده مدیر و مدبّر عالم ، پی می برد و در برابر عظمت و قدرت و حکمت او سر تعظیم فرود می آورد.

چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی  است آن  بینی

گر به  اقلیم عشق  روی آری
همه   آفاق   گلستان   بینی

دل  هر  ذره  را  که   بشکافی
آفتابیش    در   میان     بینی

از   مضیق  جهات   در  گذری
وسعت  ملک  لامکان   بینی

آنچه  نشنیده گوش آن شنوی
وانچه  نادیده  چشم  آن  بینی

 

در اینجا تنها به چند نمونه از نظم بدیعی که در نظام هستی به چشم می خورد ، اشاره می کنیم :

یکی از دانشمندان علوم طبیعی می گوید : آنگاه که به ساختمان چشم نگاه می کنیم ، به خوبی در می یابیم که قوانین علمی مربوط به نور (مانند قانون انعکاس و انکسار نور و قانون مربوط به عدسی ها) در ساختار دستگاه بینایی به کار گرفته شده و مراعات گردیده است.

همچنین وقتی به دستگاه شنوایی می نگریم ، می بینیم که قوانین علمی مربوط به صوت (مانند قوانین امواج) در ساختار گوش ، رعایت شده است. و این امر در باره سایر دستگاه های بدن ، بلکه همه موجودات عالم خلقت به خوبی رعایت شده است.

در پرتو تدبّر و تفکّر در نظم و انسجام اجزاء جهان و دقّت شگفت آور قوانین حاکم بر آفرینش ، به این حقیقت پی می بریم که دستگاه عظیم جهان ، دارای آفریدگاری دانا و توانا ، و پروردگاری مدیر و مدبّر است.

نمونه دیگری از انسجام و هماهنگی دستگاه های آفرینش را از نظر شما خواننده گرامی می گذرانیم :

می دانیم که انسانها و حیوانات به هنگام تنفّس ، مقداری از هوا را که شامل عنصر اکسیژن می شود ، استنشاق می کنند و عنصر اکسیژن، در طیّ عمل احتراق ماده غذایی جذب شده در سلّول های بدن، مصرف می شود و به هنگام بازدم ، به جای آن ،  مقداری گاز سمّی  به نام  "دی اکسید کربن"  به هوا   باز  می گردد.

بنا بر این در هر لحظه ، مقداری از عنصر حیاتی اکسیژن هوا به مصرف می رسد ، و گاز سمّی دی اکسید کربن جایگزین آن می گردد.

بر این اساس ، می بایست اکسیژن موجود در هوا که کمّیت آن محدود است ، از مدّتها پیش نابود می شد و در نتیجه ، همه انسانها و حیوانات  که  وجود  آنها در گرو  این عنصر حیاتبخش  است ،  از میان می رفتند. در حالی که چنین اتفاقی نیفتاده است.

چه عاملی باعث گردید تا این حادثه سهمگین اتفاق نیفتد و عنصر مذکور همچنان در جوّ زمین باقی بماند؟

هر انسان خردمندی می داند که حلّ این مشکل پیچیده ، تنها از کسی ساخته است که در پرتو علم و آگاهی به قوانین دقیق آفرینش، توانایی ایجاد راه حل مناسب برای آن را داشته باشد.

بنیانگذار جهان و مهندس آفرینش ، با علم به این حقیقت ، خلقت گیاهان و درختان را چنان طراحی و اجرا فرمود که با روشی محیّر ، آن معمّای پیچیده را حل کند. زیرا درختان و گیاهان ، پس از جذب هوا که شامل دی اکسید کربن می باشد ، عنصر کربن آن را در بدنه و ساقه خود ذخیر می کنند و اکسیژن آن را رها می سازند و دوباره به جوّ زمین باز می گردانند. و بدین طریق ، کمبودی که در اثر مصرف اکسیژن توسط انسانها و حیوانات به وجود آمده بود ، جبران می شود.

آنچه بیان شد ، مشتی بود از خروار ، و نمونه ای از میلیاردها پدیده که بر وجود کردگاری دانا ، توانا و آگاه به قوانین آفرینش دلالت دارند.

روش دوم

راه دیگر اثبات وجود خدا ، اقامه دلائل فلسفی و استدلال عقلی است که به تمهید مقدّمات تخصصی نیازمند است. از آنجا که بیان همه دلائل فلسفی و شرح مقدّمات فنّی آن خارج از حوصله این نوشتار فشرده است ، بنا بر این به عنوان مثال ، یک نمونه ساده از استدلال فلسفی که مقدمات تخصصی زیادی را نمی طلبد ، از نظر شما می گذرانیم:

برهان وجوب و  امکان

موجود – بر اساس حکم عقل – یا وجودش از خود اوست که در اصطلاح علم کلام و فلسفه ، "واجب الوجود" نامیده می شود ؛ و یا اینکه وجود او از غیر اوست که "ممکن الوجود" نامگذاری شده است.

بر این اساس ، "ممکن الوجود" همواره معلول است و برای اینکه تحقق یابد ، احتیاج به علت دارد ؛ بر خلاف "واجب الوجود" که قائم به ذات خود است و احتیاجی به غیر ندارد.

از سوی دیگر ، عقل انسان حکم می کند به اینکه امکان ندارد که همه موجودات ، ممکن الوجود باشند و واجب الوجودی نباشد. زیرا همه موجودات ممکن الوجود ، محتاج به علت هستند و مجموعه ممکنات نیز، از این قانون مستثنی نیست. بنا بر این ، سلسله ممکن الوجودها به موجودی واجب الوجود که وجودش از خودش باشد و نیازمند به غیر خود نباشد ، منتهی می شود ، و بدون آن علّت اولی ، سلسله ممکنات ، هرگز تحقق نمی یابد.

با این بیان ، وجود "واجب الوجود" که هستی او از خودش می باشد و سرچشمه هستی بخش همه موجودات ممکن الوجود است ، به اثبات می رسد. این مبدأ نخستین آفرینش و علّة العلل خلقت ، همان  آفریدگار  جهان  است.

روش سوم

همه دانشمندان علوم طبیعی مانند فیزیک ، شیمی ، بیولوژی و علم نجوم ، بر این امر اتفاق نظر دارند که جهان دارای نظامی متقن و  منسجم  و نظمی بدیع و شگفت آور است. این نظم و ترتیب دقیق در همه پدیده های بیشمار جهان از اتم گرفته تا مجموعه های عظیم فلکی به چشم می خورد.

پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که این نظم بهت آور در هر یک از پدیده های جهان و نیروهای عالم و روابط آنها با یکدیگر از کجا آمده است؟

در پاسخ به این سؤال ، دو نوع جواب وجود دارد :

پاسخ اول این است که نظم و ترتیب مذکور در همه دستگاه های عالم و نیروهای آن و روابط میان آن ها ، امری تصادفی و بی دلیل است.

پاسخ دوم این است که این نظام بدیع و ترتیب شگفت آور ، به فرمان آفریدگاری دانا و نظم دهنده ای مدبّر و توانا به وجود آمده است.

دانشمندان علم ریاضیات مانند "دی مواور" (De Moivre ) با استدلال علمی خود ، بطلان نظریه تصادفی بودن نظم و انسجام اجزاء بیشمار جهان هستی را به اثبات رسانده اند و این حقیقت را تبیین کرده اند که امکان ندارد این همه نظم و ترتیب ، از باب تصادف و به صورت خود به خود تحقق یافته باشد.
این دانشمند ریاضی ، دیدگاه خویش را با یک مثال ساده ریاضی به شرح ذیل بیان کرده است: *

"اگر ما ده عدد سکّه فلزّی از یک جنس و با یک اندازه و هم شکل و هم وزن را از عدد یک تا ده  به ترتیب شماره گذاری کنیم و در جعبه ای بیندازیم ، سپس بدون نگاه کردن به آنها بخواهیم آنها را به ترتیب از آن جعبه بیرون بیاوریم ، حساب احتمالات آن بدین شرح خواهد بود :
 
احتمال اینکه سکّه شماره 1 را به صورت تصادفی از صندوق بیرون آوریم ، یک به ده (یعنی یک دهم) است.

احتمال اینکه سکّه شماره 1 و شماره 2 را به ترتیب به صورت تصادفی از جعبه بیرون آوریم ، یک به صد (یعنی یک صدم) است.

احتمال اینکه سکّه های شماره 1و 2 و 3 را به ترتیب و به صورت تصادفی از جعبه بیرون آوریم ، یک هزارم است.

احتمال اینکه همه آن سکّه ها یعنی از سکّه شماره 1 تا سکّه شماره 10 را به ترتیب ، به  صورت تصادفی از جعبه بیرون بیاوریم ،  یک  به   ده میلیارد است.

بر این اساس ، اگر بدانیم که پدیده های منظم و منسجم در جهان از نظر تنوّع و تعداد ، از حدّ و شمار بیرون هستند و نظم و ترتیب در هریک نسبت به دیگری متمایز است ، آنگاه به این حقیقت پی می بریم که احتمال تصادفی بودن آفرینش عالم ، مساوی با صفر است.

بنا بر این ، تصادفی بودن خلقت ، از دیدگاه دانش و خرد ، مردود و غیر قابل پذیرش است. بدین سان ، پاسخ دوم ، مبنی بر اینکه " نظام بدیع و ترتیب شگفت آور جهان ، به فرمان آفریدگاری دانا و نظم دهنده ای مدبّر و توانا به وجود آمده است" ، به اثبات می رسد.
 

-----------------------------------------------------------------------------
* به نقل از کتاب  "العلوم الطبیعیة في القرآن" ، نوشته دکتر یوسف مروّة.

 

حلّ یک اشکال

برخی از پیروان مکتب مادّی گری می گویند : جهان از مادّه تشکیل شده است ، و مادّه ازلی است و همیشه بوده است و نقطه آغاز ندارد، و از این روی ، به آفریدگاری نیاز ندارد.

پاسخ به این شبهه ، بدین شرح است :

بعضی از دانشمندان قرن  نوزدهم  میلادی  مانند "لاووازیه"  چنین  می پنداشتند که جهان از ماده تشکیل شده و کمّیت ماده ، امری ثابت و ازلی است و بی نیاز از خالق و غیر قابل فنا و نابودی است. این نظریه را قانون "بقاء ماده" (Conservation of Matter ) می نامیدند.

اما دانشمندان بزرگ قرن بیستم مانند "آلبرت اینشتاین" بطلان آن نظریه را در پرتو نظریه "نسبیت" و "انفجار بزرگ" ، به اثبات رساندند و روشن ساختند که جهان با همه ماده و هیأتش ، یک امر ازلی و بدون آغاز نیست ، بلکه از زمان انفجار بزرگ (Big Bang ) که بیش از سیزده میلیارد سال پیش رخ داده ، به وجود آمده است.

 

اثبات توحید

در علم کلام اسلامی ، دلائل متعددی برای اثبات توحید و یگانگی خداوند بیان گردیده است و در اینجا به نمونه هایی از آنها اشاره می کنیم :
دلیل نخست
هنگامی که نظام آفرینش را مورد مطالعه قرار می دهیم ، جهان را مانند یک دستگاه منظم و منسجم می یابیم که بخش های گوناگون آن ، با نظمی دقیق و ترتیبی شگفت آور در گردشند و ستارگان و سیارات و کهکشان ها در مدار خود در حرکتند . بدین سان ، در پرتو حکم عقل و خرد، از وجود انسجام اجزاء عالم و وحدت نظام آفرینش ، به وحدت آفریننده آن پی می بریم و در می یابیم که مهندس جهان هستی و مدبّر امور آن ، خداوند واحد و یگانه است و خدای دیگری که در اداره امور عالم با او مغایر باشد وجود ندارد.
اینک ، با یک مثال ساده ، دلیل فوق را توضیح می دهیم :
هرگاه به یک تابلو  هنری و زیبا را  که تصویر پرنده ای را – مثلا -  نشان  می دهد بنگریم ، که رنگها و سایه ها و اندازه های آن با دقت و انسجام و نظم خاصی انتخاب شده و بدین سان ، هیأتی شکیل و هماهنگ را از آن پرنده به تصویر کشیده است ، به خوبی در می یابیم که یک نقاش هنرمند آن را آفریده است. زیرا اگر چند نقاش در کار بودند و یکی از آنها سر آن مرغ و دیگری بالهای آن و سومی پاهای آن را می کشید ، آن تصویر به کاریکاتور بیشتر شبیه بود تا یک تابلو زیبا و چشم نواز هنری.

در تکمیل ای دلیل ، این نکته را نیز اضافه می کنیم که :  اگر خداوند دیگر
غیر از آفریدگار جهان وجود داشته باشد ، از دو حال خارج نیست : یا اینکه آفریدگار نخست ، به آفریدگار دوم احتیاجی نداشته و ندارد ، و یا اینکه محتاج او می باشد. 
در صورت اول ، لازم می آید که وجود خدای دوم ، امری عبث و بیهوده باشد. و در صورت دوم ، لازم می آید که خداوند به غیر خودش محتاج و نیازمند باشد. و هردو لازمه مذکور (یعنی عبث بودن وجود او و محتاج بودن به غیر خود) در حق خداوند واجب الوجود که آفریننده دستگاه عظیم جهان و گرداننده حکیم و دانای امور عالم است ، محال و غیر قابل قبول می باشد.
دلیل دوم
دلیل دیگر بر وحدانیّت خداوند این است که اگر خدای دیگری غیر از پروردگار جهان وجود داشت ، حتما پیامبران خود را می فرستاد و کتاب آسمانی خویش را نیز نازل می کرد. در حالی که همه پیامبرانی که شریعتی آسمانی به بشریت عرضه کرده اند ، خود را پیام آوران خداوند یگانه دانسته اند که آفریننده جهان است.
پس از بیان دلائل توحید و یگانگی خداوند ، به منظور توضیح بیشتر در زمینه ابعاد توحید و معیارهای یگانه پرستی که محل بحث و مناقشه میان برخی از مذاهب اسلامی است ، به شرح اقسام توحید از دیدگاه  مکتب ما در برابر دیگران می پردازیم.

معیارهای توحید

مهمترين مسأله، در مباحث مربوط به توحيد و شرك، شناخت معيار آن دو مى باشد و تا اين مسأله، به صورت كليدى حل نشود، بخشى از مسائلى كه جنبه روبنايى دارد، حل نخواهد شد. از اين جهت مسأله توحيد و شرك را در ابعاد مختلف، امّا به صورت فشرده، مطرح مى كنيم:
1 ـ توحيد در ذات
توحيد در ذات، به دو صورت، مطرح مى شود:
الف ـ خدا (و به تعبير دانشمندان علم كلام: «واجب الوجود») يكى است و نظير و مثلى ندارد، اين همان توحيدى است كه خداوند از آن در قرآن مجيد به صورت هاى گوناگون ياد مى كند و مى فرمايد:
«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىِءٌ». سوره شورى: آیه  11
ـ هيچ چيز، نظير و مثل او نيست.
و در جاى ديگر مى فرمايد:
«وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفواً أحَداٌ». سوره اخلاص: آیه 4
ـ هيچ همتا و مانندى براى او نيست.
البته گاهى اين نوع از توحيد، به صورت عوامانه، به گونه اى ديگر تفسير مى شود كه رنگ توحيد عددى به خود مى گيرد و آن اين كه: خدا يكى است، دو تا نيست.
ناگفته پيداست كه اين نوع از توحيد (عددى) شايسته مقام الهى نيست.
ب : ذات خدا بسيط است نه مركّب; زيرا تركّب يك موجود از اجزاى ذهنى يا خارجى، نشانه نياز او به اجزاى خود مى باشد و «نياز» نشانه «امكان» است و امكان ملازم با احتياج به علّت، و همگى با مقام واجب الوجود، ناسازگار است.
2 ـ توحيد در خالقيّت
توحيد در خالقيت از مراتب توحيد است كه مورد پذيرش عقل و نقل مى باشد.
از نظر عقل، ما سوى الله يك نظام امكانى است كه فاقد هر نوع كمال و جمال است و هر چيز هر چه دارد، از سرچشمه فيض غنىّ بالذّات گرفته است. پس آنچه در جهان از جلوه هاى كمال و جمال ديده مى شود، همگى از آن او است.
و امّا از نظر قرآن آيات فراوانى بر توحيد در خالقيت، تصريح مى نمايد كه به عنوان نمونه، به يكى از آنها اشاره مى كنيم:
«قُلِ اللهُ خالِقُ كُلِّ شَىْء وَ هُوَ الْواحِدُ القَهّارُ». سوره رعد: آیه  16
ـ بگو: خدا آفريننده همه چيز و يگانه و غالب است.
بنابراين، توحيد در خالقيّت به صورت كلّى نمى تواند د رميان إلهيّون مورد اختلاف باشد. چيزى كه هست، توحيد در آفرينش دو تفسير دارد كه ما هر دو را يادآور مى شويم:
الف: هر نوع نظام علّى و معلولى و روابط سببى و مسبّبى كه در ميان موجودات وجود دارد، همگى به علّة العلل و مسبّب الأسباب منتهى مى شود و در حقيقت، خالق مستقل و اصيل، خدا است و تأثير غير خدا در معلول هاى خود، به صورت تبعى و اذن و مشيّت او است .
در اين نظريّه به نظام علّت و معلول در جهان، كه علم بشر نيز از آن پرده برداشته است، اعتراف مى شود. ولى در عين حال مجموع نظام به گونه اى متعلّق به خدا است و او است كه اين نظام را پديد آورده و به اسباب، سببيّت و به علّت ها، عليّت و به مؤثرها تأثير بخشيده است.
ب: در جهان، تنها يك خالق وجود دارد و آن خدا است و در نظام هستى، هيچ نوع تأثير و تأثّرى، ميان اشيا وجود ندارد و خدا، خالق بلاواسطه تمام پديده هاى طبيعى است و حتى قدرت بشر، در فعل او نيز، تأثيرى ندارد.
بنابراين، در جهان يك علّت بيش نداريم و او جانشين تمام آنچه كه علم، به عنوان علل طبيعى معرّفى مى كند، مى باشد.
البته چنين تفسيرى براى توحيد در خالقيّت، مورد عنايت گروهى از دانشمندانِ اشاعره مى باشد ولى برخى از شخصيّت هاى آنان; مانند امام الحرمين و در اين اواخر، شيخ محمّد عبده در رساله توحيد، به انكار اين تفسير برخاسته اند و تفسير نخست را برگزيده اند.
3 ـ توحيد در تدبير
از آنجا كه آفرينش مخصوص خدا است، تدبير نظام هستى نيز از آن او مى باشد و در جهان تنها يك مدبّر وجود دارد و همان دليل عقلى كه توحيد در خالقيّت را تثبيت مى كند، توحيد در تدبير را نيز به ثبوت مى رساند.
قرآن مجيد نيز، در آيات متعدّدى، خداوند را تنها مدّبر جهان معرفى مى نمايد و مى فرمايد:
«قل أغير الله أبغى ربّاً و هو ربُّ كلّ شئ». سوره انعام: آیه 164
ـ بگو: آيا جز خدا پروردگارى بجويم در حالى كه او مدّبر همه چيز است.
البته همان دو تفسيرى كه درباره توحيد در خالقيّت بيان شد، در مورد توحيد در تدبير نيز مطرح مى گردد و از نظر ما مقصود از توحيد در تدبير، انحصار تدبير استقلالى به خدا است.
بر اين اساس، اين كه در ميان موجودات نظام هستى، نوعى تدبيرهاى تبعى وجود دارد، همگى به اراده و مشيّت خدا صورت مى گيرد. قرآن كريم نيز، به اين نوع مدبّرهاى وابسته به حق، اشاره مى كند و مى فرمايد:
«فَالْمُدَبِّراتِ أمْراً». سوره نازعات: 5
ـ آنان كه امور، نظام هستى را اداره مى كنند.

4 ـ توحيد در حاكميت
توحيد در حاكميّت بدان معنا است كه حكومت به صورت يك حقّ ثابت از آن خدا است و تنها او حاكم بر افراد جامعه مى باشد، چنان كه قرآن مجيد مى فرمايد:
«إنِ الْحُكْمُ إلاّ لِلّهِ». يوسف: 40
ـ حقّ حاكميّت، تنها از آن خدا است.
بنابراين، حكومت ديگران بايد به مشيّت او صورت پذيرد تا انسان هاى وارسته اى زمام امور جامعه را در دست بگيرند و مردم را به سرمنزل سعادت و كمال رهبرى نمايند، چنانكه قرآن كريم مى فرمايد:
«يا داوُودُ إنّا جَعَلْناكَ خَلِيْفَةً فِى الاْرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ الناسِ بِالْحَقِّ». ص: 26
ـ اى داوود، ما تو را به عنوان نماينده خويش در زمين قرار داديم، پس در ميان مردم، به حقّ حكم و فرمانروايى نما.
5 ـ توحيد در طاعت
توحيد در طاعت، به معناى آن است كه مطاع بالذّات و كسى كه پيروى از او، اصالتاً لازم است، خداوند بزرگ مى باشد.
بنابراين، لزوم اطاعت ديگران; مانند پيامبر، امام، فقيه، پدر و مادر همگى به فرمان و اراده او است.
6 ـ توحيد در قانونگذارى و تشريع
توحيد در تقنين بدان معنا است كه حقّ قانونگذارى و تشريع، تنها از آنِ خدا است. بر اين اساس، كتاب آسمانى ما، هرگونه حكمى را كه از چهارچوب قانون الهى خارج باشد مايه كفر، فسق و ستم قلمداد مى نمايد، آنجا كه مى فرمايد:
«وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أنْزَلَ اللهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْكافِرُوْنَ».
ـ آنانكه براساس قوانين الهى حكم نمى كنند، كافرند.
«وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أنْزَلَ اللهُ فَاُولئِكَ هُمُ الفاسِقُوْنَ».
ـ آنانكه براساس قوانين الهى، حكم نمى كنند، فاسقند.
«وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أنْزَلَ اللهُ فَاُولئِكَ هُمُ الظّالِمُوْنَ».
ـ آنانكه بر مبناى مقررّات الهى حكم نمى نمايند، ستمگرانند.
7 ـ توحيد در عبادت
مهمترين بحث پيرامون توحيد در عبادت، تشخيص معناى «عبادت» است; زيرا همه مسلمانان در اين مسأله، اتّفاق نظر دارند كه عبادت مخصوص خدا است و جز او را نمى توان پرستش نمود، چنانكه قرآن كريم در اين زمينه مى فرمايد:
«اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ ايّاكَ نَسْتَعِيْنُ». حمد: 4
ـ تنها تو را مى پرستيم و از تو كمك مى جوييم.
از آيات شريفه قرآن، چنين استفاده مى شود كه اين مسأله، يك اصل مشترك در ميان دعوت تمام پيامبران بوده است و همه سفيران الهى به منظور تبليغ آن، برانگيخته شده اند . قرآن مجيد، در اين زمينه مى فرمايد:
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِىْ كُلِّ اُمّة رَسُوْلاً أنِ اعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُو الطّاغُوتَ». نحل: 36
ـ ميان هر امّتى، پيامبرى برانگيختيم كه خدا را بپرستيد و از سركشان و طغيانگران، دورى گزينيد.
بنابراين، در اين اصل مسلّم كه پرستش، مخصوص خدا است و جز او را نبايد عبادت نمود، سخنى نيست و هيچ فردى را نمى توان موحّد دانست مگر اين كه اين اصل را بپذيرد.
سخن در جاى ديگر است و آن اين كه معيار تشخيص «عبادت» از غير عبادت چيست؟
و آيا مثلاً بوسيدن دست معلّم، پدر و مادر، علما و دانشمندان و هر نوع كرنشى كه در برابر ذوى الحقوق، صورت پذيرد، عبادت آنها بشمار مى رود؟ و يا اين كه عبادت، به معناى مطلق خضوع و كرنش فوق العاده نيست بلكه در آن، عنصرى معتبر است كه تا آن عنصر در ماهيّت عمل تحقق نيابد، هيچ نوع خضوع، هر چند در حدّ سجده باشد، رنگ پرستش به خود نمى گيرد.
اكنون بايد ديد آن عنصر كه به خضوع ها و كرنش ها، نام عبادت و عنوان پرستش مى دهد، چيست؟ و اين مسأله مبحثى مهمّ است.
برداشتى نادرست از عبادت
گروهى از نويسندگان عبادت را به معناى «خضوع» و يا «خضوع فوق العاده»، تفسير نموده اند، ولى اين گروه، در حلّ يك رشته آيات قرآنى، فرو مانده اند. قرآن مجيد به صراحت مى فرمايد به فرشتگان دستور داديم كه براى آدم سجده كنند:
«وَ إذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ». بقره: 34
ـ به فرشتگان گفتيم: بر آدم، سجده كنيد.
سجده بر آدم درست به همان كيفيّت بود كه سجده بر خدا انجام مى گرفت، در حالى كه اوّلى ابراز تواضع و فروتنى بود و دومى، عبادت و پرستش.
اكنون چرا اين دو سجده يكنواخت، دو ماهيّت مختلف پيدا كردند؟
قرآن، در جاى ديگر مى فرمايد: يعقوب پيامبر، با فرزندان خود، بر حضرت يوسف، سجده نمودند:
«وَ رَفَعَ أَبَويْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ يا أبتِ هذا تَأْوِيْلُ رُؤياىَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّىْ حَقّاً». يوسف: 100
ـ و حضرت يوسف، پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همه آنان براى وى به سجده درافتادند و يوسف گفت: اى پدر، اين است تأويل رؤيايى كه پيش از اين ديده بودم و خداوند حقّانيت آن را ثابت فرمود.
لازم به تذكّر است كه مقصود حضرت يوسف، از رؤياى پيشين، همان است كه در خواب ديده بود، يازده ستاره همراه با خورشيد و ماه براى وى سجده مى نمايند، چنانكه قرآن از زبان يوسف چنين مى فرمايد:
«إنّى رَأيْتَ أحَدَ عَشَرَ كَوكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رأيْتُهُمْ لِىْ ساجِدِيْنَ».                        يوسف: 4
من يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم كه براى من، سجده مى نمايند.
از آنجا كه حضرت يوسف سجده بستگان خود را به عنوان تأويل رؤياى ياد شده مى شمارد، روشن مى گردد كه منظور از يازده ستاره، همان يازده برادر وى و مقصود از خورشيد و ماه، پدر و مادر او مى باشند.
با اين بيان، روشن مى گردد كه نه تنها برادران يوسف، كه پدر آنان، حضرت يعقوب پيامبر نيز براى وى سجده كرد.
حلّ اشكال، و معناى حقيقى عبادت
تا اينجا روشن شد كه اصل «ممنوعيّت پرستش غير خدا» مورد اتفاق همه موحّدن جهان مى باشد. از سوى ديگر معلوم گرديد كه سجده فرشتگان براى آدم و سجده يعقوب و فرزندان وى براى يوسف پرستش آن دو، به شمار نمى رود.
اينك بنگريم چه عاملى موجب آن مى گردد كه حركتى يك بار، عنوان عبادت به خود بگيرد ولى بار ديگر، همان حركت با همان ويژگى، از جرگه عبادت، بيرون باشد؟
با مراجعه به آيات قرآن، روشن مى گردد كه عبادت، خضوع در برابر موجودى است كه توأم با خدا دانستن و يا نسبت دادن كارهاى خدايى به وى باشد. از اين بيان، به خوبى معلوم مى شود كه اعتقاد به خدا و يا اعتقاد به توانايى او بر انجام كارهاى خدايى، همان عنصرى است كه هرگاه با خضوعى همراه باشد، به آن رنگ عبادت مى بخشد.
مشركان جهان; اعمّ از ساكنان شبه جزيره و مانند آنها، در برابر موجوداتى خضوع و خشوع مى نمودند كه آن ها را مخلوق خدا مى دانستند، امّا در عين حال معتقد بودند كه بخشى از كارهاى خدا كه حدّ نازل آن، حقّ بخشودگى گناهان و مالكيّت مقام شفاعت باشد، به آنها واگذار شده است.
گروهى از مشركان بابل در مقابل اجرام آسمانى، به پرستش مى پرداختند و آنها را «ربّ» خود نه «خالق و آفريدگار» مى دانستند، بعنوان كسانى كه تدبير و كارگردانى
جهان و انسان ها به آن ها واگذار شده است و سرگذشت حضرت ابراهيم، در مقام مناظره با آنان، روى همين اصل، صورت پذيرفت; زيرا مشركان سرزمين بابل، هرگز آفتاب و ماه و ستارگان را خداى آفريدگار نمى دانستند بلكه آنان را مخلوقات قدرتمندى تلقّى مى كردند كه ـ ربوبيت و كارگردانى جهان، به آنان واگذار شده است.
آيات قرآنى نيز كه بيانگر مناظره ابراهيم با مشركان بابل است، روى كلمه «ربّ» تكيه مى كند و لفظ «ربّ» به معناى صاحب و مدبّر مملوك خود مى باشد.
عرب، به صاحب خانه مى گويد: «ربّ البيت» و به صاحب مزرعه مى گويد: «ربّ الضيعه» به خاطر اين كه كارگردانى منزل و كشتزار، برعهده صاحب آن مى باشد.
قرآن مجيد، با معرّفى نمودن خدا به عنوان تنها مدبّر و پروردگار جهان، به مبارزه با گروه مشركان برمى خيزد و همگى را به سوى پرستش خداى يگانه فرا مى خواند و چنين مى فرمايد:
«اِنَّ اللهَ رَبِّىْ وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوْهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيْمٌ». آل عمران: 51
ـ خداى بزرگ، ربّ من و ربّ شما است، پس او را بپرستيد كه اين، راه راست مى باشد.
و در جاى ديگر مى فرمايد:
«ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لا إلهَ إلاّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَىء فَاعْبُدُوْهُ». انعام: 102
ـ او است خدايى كه ربّ شما است، هيچ خدايى جز او وجود ندارد، آفريننده هر چيز است، پس او را پرستش نماييد.
و در سوره «دخان» مى فرمايد:
«لا إلهَ إلاّ هُوَ يُحْيِىِ وَ يُمِيْتُ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آباءِكُمُ الاَْوَّلِيْنَ». دخان: 8
ـ خدايى جز پروردگار يگانه نيست، زندگى مى بخشد و مى ميراند، پروردگار و مدّبر امور شما و پدران پيشين شما مى باشد.
قرآن كريم، به نقل از حضرت عيسى، چنين مى فرمايد:
«وَ قالَ الْمَسِيْحُ يا بَنِىْ اِسْرائيلَ اعْبُدُوا اللهَ رَبِّىْ وَ رَبّكُمْ». مائده: 72

ـ حضرت عيسى فرمود: اى بنى اسرائيل، خدا را بپرستيد كه ربّ من و شما است.
از آنچه گذشت به روشنى معلوم مى گردد هرگونه خضوعى كه از اعتقاد به ربوبيّت و خدايى شخص و نسبت دادن كارهاى الهى به وى، پيراسته باشد، نمى تواند به عنوان «عبادت» قلمداد گردد، هر چند از نظر خضوع و فروتنى در درجه نهايى باشد.
بنابراين، خضوع فرزند در برابر پدر و مادر و خضوع امّت در مقابل پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه از چنين قيدى پيراسته است، هرگز عبادت آنان نخواهد بود.
براين اساس، بسيارى از موضوعات مانند:
تبرك جستن به آثار اولياى الهى و بوسيدن ضريح و در و ديوار حرم آنان، توسّل به عزيزان درگاه خدا،
صدا زدن بندگان وارسته پروردگار،
و بزرگداشت زاد روز و يا وفيات اولياى خدا و مانند آن ها ،
كه برخى افراد ناآگاه به آنها، رنگ پرستش غير خدا و شرك مى دهند، همگى از گردونه «عبادت» و پرستش غيرخدا، بيرون است.

عدل الهي

اعتقاد به عدالت خداوند ، از اصول مذهب شیعه امامیه قلمداد می شود. پیروان اهل بیت (ع) معتقدند که پروردگار جهان ، هم در آفرینش و هم در قانونگذاری عادل است ، که اصطلاحا عدالت تکوینی و عدالت تشریعی نامیده می شوند.

برای اثبات عدالت خدا ، به دلائل عقلی متعددی اشاره شده است و ما در این نوشتار ، نمونه ای از آنها را از نظر گرامی شما می گذرانیم :

عدالت ، گاهی به معنای دادگری و رعایت حقوق دیگران ، و گاهی به معنای درستکاری و هر چیزی را به جای خود نهادن به کار می رود.

شکّی نیست که عدالت به هر دو معنای آن ، یک ارزش و کمال برای صاحبش محسوب می گردد و فقدان آن ، یعنی ظلم ، عیبی فاحش  و نقصی بارز  برای فرد  به حساب    می آید.

از سوی دیگر ، می دانیم که خداوند ، کمال مطلق و آفریننده همه کمالات دیگر در جهان هستی می باشد. بنا بر این ، هیچگونه نقص و عیبی در ساحت مقدس الهی راه ندارد و محال است که "واجب الوجود" که در بر گیرنده همه صفات کمالیه است ، به ظلم و ستم که عین نقص و ضدّ ارزش است متّصف گردد.

دلیل این امر این است که اگر فرض کنیم خداوند عادل نیست و (نعوذ بالله) ظالم است ، بنا بر این فرض محال ، باید بگوئیم:  اتّصاف خدا به ظلم یا به خاطر احتیاج او به ستم است ، یا به دلیل نا آگاهی او به زشتی ظلم ، و یا به خاطر اینکه مجبور است ستم کند ، و یا اینکه بدون دلیل و حکمت می خواهد ظالم باشد.

در حالی که می دانیم همه این فرضیات مذکور ، در حق خداوند توانا و دانا و حکیم و بی نیاز که خالق جهان و آگاه به همه رموز آفرینش است محال می باشد. بدین سان ، عادل بودن پروردگار به صورت مطلق ، از دیدگاه عقل و خرد به اثبات می رسد.

بر این اساس ، قرآن مجید نیز در آیات متعددی به عدالت الهی در زمینه تکوین و آفرینش و در خصوص تشریع و قانونگذاری  اشاره فرموده  که نمونه هایی  از آن را یاد آور می شویم:

"تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَمَا اللّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعَالَمِينَ".
                                                     (سورة آل عمران ، الآیة  108)
یعنی : آنها آیات و نشانه های خداوند است که به حق بر تو می خوانیم، و خدا هیچ ستمی را برای جهانیان نمی خواهد.

"وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ"   . (سورة الغافر ، الآیة  31)

یعنی : خداوند ، هیچ ظلمی را برای بندگان نمی خواهد.

"وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ". (الأنبیاء ، 16)

یعنی : ما آسمان و زمین و آنچه بین آنها قرار دارد را بازیچه نیافریدیم.

"وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ". (ص ، 27)

یعنی : ما آسمان و زمین و آنچه میان آنها قرار دارد را باطل نیافریدیم. این گمان کافران است ، پس وای بر حال کسانی که کفر ورزیدند از آتش دوزخ.

"إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ". (القمر ، 49).

یعنی : ما هر چیزی را به اندازه آفریدیم.

 

*****