مقدمه
در جهان بینی اسلامی از سه مسأله اساسی به شرح ذیل ، سخن به میان می آید. آن سه مسأله که آنها اصول بینش شریعت اسلام را بیان میکنند عبارتند از :
1) هستی شناسی ، یعنی بحث از احوال وجود بنحو عام که سرانجام به "مبدأ" شناسی منتهی میشود.
2) راه شناسی یعنی تبیین روشی متعالی با اسلوبی صحیح که بتواند آدمی را بسعادت مطلق نائل آورد.
3) انسان شناسی یعنی تامل در حقیقت انسان و کنکاش در جهت شناختن استعدادهای درونی و قوای باطنی او در راستای سنجش میزان ارزش و مقدار توان وی برای تکامل.
موضوع سخن در این مبحث حاضر بیان سومین مسئله جهان بینی (یعنی انسان شناسی) است.
ارزش معرفة النفس
از دیدگاه فرهنگ شکوفای اسلام، خودشناسی مقدمه ای است ضروری برای خدا شناسی ، زیرا پس از اینکه انسان به حقیقت خویش آگاه و به نیروهای شگفت آور و استعدادهای سرشار در وجود خود واقف گردید، چهره دو واقعیت بر او تجلّی میکند:
الف) انسان از شکوه "نفس" و شگفتی های آن به عظمت و شوکت آفریننده او پی می برد.
ب) پس از وقوف بر ارجمندی مقام "انسان" و تعالی زائد الوصف نیروهای آن، در می یابد که هیچ راهی نمی تواند آن استعدادهای نهفته را شکوفا سازد مگر مسیر "خداشناسی".
در اینجا شایسته است به سخنانی چند از نغمه سازان گلستان وحی و هدایت اشاره شود:
1) قال رسول الله (ص): "اعلمکم بنفسه اعلمکم بربه"
"فرمود رسول خدا (ص): داناترین شما به "خویش" آگاهترین شما است به "پروردگار خود"."
2) قال علی (ع): "من عرف نفسه فقد عرف ربه"
"فرمود امیرالمؤمنین (ع): هر کس نفس خود را بشناسد بی گمان پروردگار خویش را می شناسد."
3) قال علی (ع): "نال الفوزا الاکبر من ظفر بمعرفه النفس"
"فرمود امیرالمؤمنین (ع): آنکس که به شناخت خود دست یابد به بزرگترین رستگاری رسیده است."
4) قال علی (ع): "معرفه الله سبحانه اعلی المعارف، معرفه النفس انفع المعارف"
"شناخت خدای سبحان بالاترین معارف است و شناخت خود سودمندترین معارف."
هدف از آفرینش جهان
از لابلای آیات جاودانه قرآن مجید چنین استفاده می شود که یکی از اهداف بلند خلقت عالم عبارت است از تمهید مقدمات و زمینه سازی برای رشد و تعالی انسان.
از این عبارت دو نکته استفاده می شود:
الف) آفرینش هستی عبث و بیهوده نبوده است ، چنانکه قرآن کریم می فرماید:
"و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا"
"و ما آسمان و زمین و آنچه بین آنها است را "باطل" نیافریدیم."
ب) خلقت جهان در جهت ترقی انسان به اوج کمال است ، کما اینکه پروردگار منّان می فرماید:
"و السماء بنیناها بأید و انّا لموسعون – و الأرض فرشناها فنعم الماهدون – و من کل شیئ خلقنا زوجین لعلکم تذکرون – ففرّوا الی الله انّی لکم منه نذیرٌ مبین"
"و آسمان را با قدرت خود برافراشتیم و ما بی گمان توسعه دهنده هستیم ، و زمین را گستراندیم و چه خوب گستراننده ای هستیم. و از هر چیز دو جفت آفریدیم ، باشد که شما متدکّر شوید. پس کوچ کنید به سوی خداوند ، بدرستی که من برای شما از جانب او بیم دهنده ام."
نه در اختر حرکت بود و نه در برج سکون
گر نبودی به جهان خاک نشینانی چند
هدف از آفرینش انسان
قرآن مجید در مرحله نخست ، اندیشه لغو بودن خلقت انسان را نفی میکند، آنجا که می فرماید:
"افحسبتم انما خلقناکم عبثاً و انکم الینا لا ترجعون"
"آیا چنین گمان کردید که ما شما را بیهوده آفریدیم و اینکه بسوی ما باز نخواهید گشت؟"
لکن در مرحله دوم، هدف از آفرینش او را "عبادت" و پرستش خداوند قلمداد می نماید و چنین می فرماید :
"و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون"
"و نیافریدیم جن و انس را ، مگر برای اینکه مرا عبادت کنند."
ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و بغفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
غرض از عبادت
پرستش خالصانه خدا علاوه بر تأمین سعادت انسان در عالم آخرت، در همین جهان نیز موجب شکوفائی قوای درونی و به فعلیت رسیدن استعدادهای بالقوه آدمی می گردد.
بشر در پرتو عبادتِ آن "کمال مطلق" ، در مسیر او قرار می گیرد و به جانب آن "حقیقت بی نهایت" مراحل مادی و منازل طبیعی را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد ، تا به مقام "لقاء الله" که اوج ارزش انسان است می رسد.
قرآن کریم در این زمینه چنین می گوید :
"یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه"
"ای انسان ، تو تلاشگری هستی بسوی پروردگارت، تلاش و رنجی که (سرانجام) ملاقات کننده با وی خواهی بود."
بر این اساس ، نقش عبادت همانا تکامل انسان است و سعادت جاوید وی. اما آیا بشر توان آنرا دارد که بسرمنزل کمال مذکور نائل شود؟ آیا استعداد وی در این زمینه تا چه حدی توسعه دارد؟ و سرانجام آیا او می تواند مراحل ناقصه نفسانی را پشت سر گذارد و از منازل بازدارنده طبیعت عبور کند وبسان پرنده ای سبکبال در فضای ملکوت بال بگشاید و به سرمنزل محبوب خود بار یابد ؟
برای پاسخ به این گونه پرسشها لازم است که پیرامون دو مطلب سخن به میان آید:
الف) مقام انسان (بطور عام)
ب) شواهدی بر وجود استعدادهای شگفت آور در نهاد آدمی.
مقصد ایجاد آدم در زمین
نیست جز کسب کمال برترین
معرفت را با عبادت جمع کن
ریشه افکار بد را قطع کن
تا شوی انسان کامل در جهان
بر فراز عرش بگزینی مکان
این مقام انبیاء و اولیاست
واصلان بارگاه کبریاست
لیک حق این فیض خود را رایگان
از ازل بخشیده بر جویندگان
مقام انسان
در حالیکه مکتب پویای اسلامی آدمی را تا بر حد خلیفة اللهی تمجید می نماید و او را میثاقدار الله می شمارد، دنیای شرق و غرب به انسان بعنوان یک "کالا" می نگرد. برای بیان این مطلب به دو شاهد ، استشهاد می نمائیم.
شاهد اول:
جهان امروز بیشتر به جنبه های مادی انسان می پردازد و جهات معنوی او را بدست فراموشی می سپارد. حتی گروهی از دانشمندان به جای ارزیابی نیروهای روحانی ، تنها به محاسبه ارزش عناصر بدن پرداخته اند. به عنوان مثال ، یکی از شیمیدانان آلمان میگوید : از مواد تشکیل دهنده بدن انسان ، می تواند کالاهای یادشده در زیر را بدست آورد:
الف) 5 کیلوگرم از شمع
ب) 65 دوجین از قلم مداد
ج) 7 عدد میخ
د) 820 هزار چوب کبریت
ه) 20 قاشق کوچک نمک
و) 50 حبه قند
ز) 42 لیتر آب
گرچه این آمار ، بیان یک محاسبه علمی از دیدگاه دانش شیمی است، ولی آیا ارزش واقعی انسان به اندازه کالاهای یادشده است؟
طرز برخورد برخی از سیاستمداران با مقام و موقعیت انسانها ، چنین برداشتی را ارائه می دهد که حتی برخی کالاهای گرانمایه مانند منابع نفت و گاز ، از چنان ارزشی برخوردار هستند که اگر هزاران انسان به خاطر آنها فدا شوند ، از دیدگاه آنان ، مشکلی ندارد.
شاهد دوم:
از آن جهت که انسان از دیدگان بینش مادی ارزشی ندارد، حاکمان شرق و غرب به ارقام سرسام آور تلفات انسانی اعتنائی ندارند و حتی آنها را به عنوان برگ برنده یکدیگر قلمداد می کنند. در اینجا برای نمونه به گوشه ای از این آمار و ارقام اشاره می شود:
الف) تلفات انسانی در جنگ جهانی اول معادل بود با حدود 8,700,000 کشته و 22,000,000 مجروح و 8,000,000 اسیر و مفقود.
ب) تلفات جنگ جهانی دوم عبارت بوده است از حدود 36,000,000 کشته بدین شرح:
1) اتحاد شوروی 17,000,000 نفر
2) آلمان 6,000,000 نفر
3) لهستان (بولونیا) 5,800,000 نفر
4) ژاپن 2,000,000 نفر
5) یوگسلاوی 1,600,000 نفر
6) فرانسه 570,000 نفر
7) رومانی 460,000 نفر
8) ایتالیا 450,000 نفر
9) آمریکا 400,000 نفر
10) (هنگاریا) 430,000 نفر
11) بریتانیا 400,000 نفر
12) کشورهای سطح پائین 210,000 نفر
13) بلژیک 88,000 نفر
14) کانادا 40,000 نفر
ج) بزرگترین کشتار دسته جمعی در تاریخ در بین سال 1949 و سال 1965 در چین بوقوع پیوست. در این قتل عام معادل 27,000,000 نفر کشته شدند باضافه ده ها هزار انسانی که در خلال انقلاب فرهنگی چین در سال 1966 به هلاکت رسیدند.
د) بزرگترین کشتار دسته جمعی در اتحاد ما بین سالهای 1936 و 1938 رخ داد که طی آن ده میلیون انسان به قتل رسیدند.
ه) در سال 1945 اولین بمب اتمی (توسط رژیم جنایتکار آمریکا) شهر هیروشیما را در ژاپن در هم کوبید. قدرت این بمب حدود 20,000 تن (یعنی 20,000,000 کیلو گرم) مواد منفجره تی ان تی برآورد شده است.
این انفجار هولناک 91,000 کشته و 10,000 مجروح و مفقود بجای گذاشت. در همان سال (1945) دومین بمب اتمی شهر ناکازاکی را ویران کرد که در نتیجه آن 73,884 نفر کشته و 60,000 نفر مجروح و مفقود گردیدند.
یاد آور می شود که ارقام مذکور ، گوشه ای از تلفات هولناک انسانی را در سالهای اخیر نشان می دهد. این آمار گویای آنست که انسان از دیدگاه مادی گرایانه ، کالائی است بی ارزش که حیات و مرگ وی در گرو امیال شیطانی دنیاپرستان و بندگان هوای نفس قرار دارد.
کرامت انسان از دیدگاه اسلام
بر خلاف دیدگاه های ماتریالیستی ، مکتب ارجمند ما بالاترین ارزش را برای آدمی قائل شده است. در اینجا برای رعایت اختصار ، تنها به هشت مقام بشر از نظر اسلام اشاره کنیم.
مقام اول: انسان ، تنها امانتدار خدا
قرآن مجید در این زمینه چنین می فرماید :
"انا عرضنا الأمانة علی السماوات و الأرض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان"
"ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه کردیم ، پس آنها از برداشتن (و عهده دار شدن) آن (امانت) سرباز زدند و از آن اشفاق کردند (و بیم نمودند) و انسان آن (امانت) را برداشت...".
معنای امانت الهیه:
امانت عبارت است از چیزی که شخصی آنرا نزد غیر خودش به ودیعت می سپارد تا آنرا نگه دارد و سپس به وی بازگرداند. پس امانتی که در آیه شریفه بیان گردید، شیئی است که خداوند متعال انسان را بر آن امین دانسته تا سلامت و درستیش را حفظ کند و سپس به وی استرداد نماید.
منظور از این امانت همانا کمالی است که از جهت تلبّس انسان به عقیده و عمل صالح و پیمودن راه تکامل با ارتقاء از حضیض طبیعت بسوی اوج اخلاص حاصل می شود ؛ آنچنان اخلاصی که خداوند ، انسان را "خالص" برای خود فرماید، پس پروردگار سبحان متولی تدبیر امور او می گردد و این همان "ولایت الهیه" است.
بر این اساس ، منظور از این "امانت" ولایت الهیه ؛ و مراد از نپذیرفتن آن توسط آسمانها و زمین و کوهها ، عدم استعداد آنها در این زمینه است ، و مقصود از برداشتن این امانت توسط انسان، همان وجود صلاحیت و استعداد وی برای حمل آن ودیعه گرانقدر می باشد.
مقام دوم: انسان، خلیفه خدا بر روی زمین
کلام الله مجید در این زمینه نیز ، چنین می فرماید :
"و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال انّی اعلم ما لاتعلمون. و علّم آدم الأسماء کلّها ثمّ عرضهم علی الملائکة فقال انبئونی بأسماء هؤلاء ان کنتم صادقین. قالوا سبحانک لا علم لنآ الّا ما علّمتنا انک انت العلیم الحکیم. قال یا آدم انبئهم باسمائهم فلمّا انبئهم بأسمائهم قال الم اقل لکم انّی اعلم غیب السّماوات و الارض و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون"
"و آنگاه که پروردگارت به ملائکه فرمود: بی گمان من در زمین جانشینی قرار خواهم داد. (ملائکه) گفتند: آیا در زمین کسی را قرار می دهی که در آن فساد و خونریزی نماید و حال آنکه ما تو را تسبیح و تقدیس می کنیم. فرمود: به تحقیق من آنچه را که شما نمی دانید می دانم. و همه "اسماء" را به آدم آموخت سپس ایشان را بر ملائکه عرضه کرد پس فرمود: مرا به اسماء ایشان خبر دهید اگر راستگویانید، (آنان) گفتند: منزهی ، تو هیچ علمی برای ما نیست مگر آنچه که ما را آموختی ، بدرستی که تو دانا و حکیم هستی.
(خدا) فرمود: ای آدم آنان را به اسماء ایشان خبر ده ، پس چون آنان را به اسماءشان خبر داد ، فرمود: آیا به شما نگفتم بی گمان من می دانم غیب آسمانها و زمین را و می دانم آنچه را که آشکار و آنچه را که پنهان می نمائید."
معنای این خلافت:
از سیاق آیات یادشده استفاده می شود که مراد از این خلافت و جانشینی عبارت است از خلافت خداوند متعال نه جانشینی نوعی از موجودات کره زمین که مدتی در آن زندگی کرده و منقرض شده اند.
این نکته از جواب حقتعالی به ملائکه فهمیده می شود.
پس این خلافت به شخص حضرت آدم اختصاص ندارد و چنانچه از آیه ذیل نیز استفاده می شود، انسانها هم خلیفه حقتعالی بر روی زمین هستند:
"ثم خلقناکم خلائف فی الارض"
"سپس شما را جانشینانی در زمین قرار دادیم."
مقام سوم: انسان، مظهر تقویم احسن
خداوند در کلام خود در این زمینه چنین می فرماید :
"لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم"
"به تحقیق ما انسان را در بهتر تقویم آفریدیم."
تقویم در اینجا یعنی چیزی را دارای قوام کردن و قوام شیئ عبارت است از آنچه که آنچیز بوسیله آن ثبات می یابد. پس جنس انسان صاحب بهترین قوام بحسب خلقت است. یعنی آدمی بحسب خلقت برای عروج به ملکوت اعلی و دست یافتن به زندگانی جاودانه و حیات توأم با سعادت محض در نزد پرودگارش صلاحیت دارد.
مقام چهارم: انسان، میثاقدار الله
قرآن مجید در این باره نیز ، سخنی زیبا دارد:
"و اذ اخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذریّتهم و اشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین"
"و آنگاه که پروردگار تو از بنی آدم از پشت آنان فرزندانشان را اخذ فرمود و آنان را بر خودشان گواه گرفت (که) آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند آری گواهی دادیم تا که در روز قیامت نگوئید ما از این (امر) بی خبر بودیم."
بر اساس این آیه شریفه ، انسان از چنان کرامتی برخوردار است که خداوند بزرگ، او را به عنوان حامل میثاق الهی قلمداد می کند و عهد و پیمان خود را با او متذکّر می شود.
مقام پنجم: انسان، رهنوردی تا سر منزل لقاء الله
در این باره نیز ، در کلام وحی چنین می خوانیم:
"یا أیّها الانسان انّک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه"
ای انسان، تو تلاشگری هستی بسوی پروردگارت ؛ تلاش و رنجی که (سرانجام) ملاقات کننده با وی (خواهی بود).
مقام ششم: انسان، متعلم از خدا
خدای بزرگ در سوره رحمن ، چنین می گوید:
"الرّحمن علّم القرآن خلق الانسان علّمه البیان"
"رحمن، قرآن را آموخت، انسان را آفرید، بیان را به وی تعلیم داد...".
در جای دیگر نیز ، چنین می فرماید:
"علّم الانسان ما لم یعلم"
"(خدا) به انسان آنچه را که نمی دانست آموخت".
مقام هفتم: انسان، موضوع تکریم الهی
در سوره اسری چنین می خوانیم:
"و لقد کرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البرّ و البحر و رزقناهم من الطّیّبات و فضّلناهم علی کثیرٍ ممّن خلقنا تفضیلاً"
"و ما بنی آدم را اکرام کردیم ، و آنانرا در خشکی و دریا حمل نمودیم ، و از پاکیره ها آنان را روزی دادیم ، و آنها را بر بسیاری از آفریدگان خود برتری بخشیدیم".
مقام هشتم: انسان، جهان برتر
در بسیاری از دیوانهای اشعار ، ابیات ذیل را به امیرالؤمنین (ع) نسبت داده اند:
دوائک فیک و لا تبصر
و دائک عنک و لاتشعر
و انت الکتاب المبین الذی
باحرفه یظهر المضمر
أتزعم انک جرم صغیر
و فیک انطوی العالم الاکبر
یعنی :
"دواء تو در تو است و نمی بینی. درد تو از تو است و نمی دانی. و تو آن کتاب آشکاری هستی که با حرفهای آن امور پنهان آشکار می گردد. آیا گمان برده ای که شیئ کوچکی هستی؟ و حال آنکه در وجود تو جهانی بزرگتر پیچیده شده است".
شاعر و عارف بزرگ ایران زمین ، حافظ شیرازی در این خصوص ، چنین می سراید:
فاش می گویم و ازگفته خود دلشادم
بنده عشقم و در هر دو جهان آزادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
*****
|